خدایا
انگار
باور
ندارم
دیر
یا
زود
باید
رهسپار
شوم
به سویت
اما
با چه
رویی.
خدایا شاکیم
ازدست
نفسی
که فقط به
بدی فرمان
میده
انگار
برای
رفتن
به سوی
خوبیها
بهش
هیچ
برنامه ای
داده نشده.
نمیدونم چه علتی داره
که بین این هیاهوی زندگی
بین این گیر ودار ذهنی
بین این آرزوهای تموم نشدنی
دل وامانده
چرا نامه عاشقانه
پروردگارم رو باز نمیکنم
چرا شوقی برایم نمانده است
که ببینم چه پیغامی
از سوی دوست برایم
آمده است
چرا کتاب
نور
هدایت
شفابخش
رو
نمیخوانم
حتما شیطان حسابی
در دلم تخم گذاری
کرده
حتما تمام تخم ها
جوجه شده اند
و تمام دلم رو
پر کرده اند
که دیگر برایش
رمقی نمانده
است.
متاثر ازآخرین پست وبلاگ عاشقی به سبک بی بی در مورد مهجوریت قرآن.
ای کاش
بفهم
دنیا و هر
چه در آن
هست بازیچه
است.
چیزی
نمی ماند.
می گذاریم
و میرویم.
آن چنان
برده می شویم
گویی هیچ زمان
نبوده ایم.
کوچکترین
اثری
از ما
نمی ماند
مگر آن
رنگ خدایی
وجودمان.
خدایا
من زمین
خورده
میل های پست
درونم
افکار باطلم
توهمات بیجایم
خیالات آلوده ام
هستم.
خلاصه این بنده
کوچکت دائم
به سوی
فنا میرود
مگر اینکه
تو دستش
را بگیری
و او را
زمین
خورده ی
درگاهت کنی
آن وقت
است که
صعود میکند
و اوج میگیرد.
صریع الشهوات،زمین خورده ی شهوتها
به زانو در آمده در مقابل پستیها
فرازی از نامه 31نهج البلاغه.
سلام
خدایا
مینویسم برایت
که یادآوری
کنم به خود
خداهست.
او هست.
او هوایت را دارد.